بهرادسفیدبرفی

                   ...

                            پسر قشنگم سلام....... جیگرم 1391/1/18 اولین دندونت در اوم د و 1391/2/20 هم دومین دندونت..... یکم دیر اومدم تا این خبر خوبو بهت بدم  به خاطر اینکه مامان در گیر یه سری کاراش بود که باید انجام میدادمو خداروشکر انجام شد. در واقع امروز اومدم که بهت  3 تا خبر خوب بدم : اولی : دندون در آوردی اونم از بالا که مثل یه دونه برنجه... دومی :دیروز منو تو و بابایی دانشگاه شهید بهشتی رفتیم تا نامه واسه بیمارستان...

  آرزو دارم  بهاران مال تو  شاخه های یاس خندان مال تو ساده بودن های باران مال تو آن خداوندی که دنیا آفرید   تا ابد همراه و پشتیبان تو ...

    ...

بهراد جان نوبت به هفته ای رسید که باید شما رو بیرون میبردیم جایی که دوباره اون انرژیت تخلیه شه به خاطر همین با بابا تصمیم گرفتیم ببریمت پارک هفت چنار که نزدیک خونمونه. سوار کالسکه ات کردیم و پیاده راه افتادیم که بریم اما اول بد خلقی کردیو سوار کالسکه ات نمیشدی بازور سوارت کردیم ....نیمه های راه بود که خوابیدی به پارک که رسیدیم عمو سعیدتم اومدو بیدارت کرد همون جا یه توپ بادی خوشگل واست خریدمو با بابا و عموت بازی کردی ...بهمون خیلی خوش گذشت... ...

بهراد خوشگلم این همه خوشگل کردی ،لباس قشنگ پوشیدی ،فشن کردی داری میری جشن ارمیا؟؟ آره جشن ارمیاست و ما همه خوشحالیم که خدا یه نوزاد خوشگل دیگه به خانوادهمون اضافه کرد و ما خیلی هم دوستش داریم.بهرادم پسر دایی ارمیا هم بازیت اومد و پسر خله ات کسری هم تو راهه....ولی تو سرور همشونی .....هیچ کس حریفت نیست ....یه داد ببری که میزنیا همه می ترسیم.....منو بابایی خیلی بهت می بالیم ..... .     ...

  ...

...

بهرادم اولین روزیه که شیر خشک میخوری و از طرز نخوردنت معلومه که آخرین باریم هست که میخوری.فقط با شیشه شیرت بازی میکنی،لثه هات رو باهاش بازی میدی .آب دهنتم که فراوونه ولی ای کاش دوست داشتی و میخوردی...... «حالا اگه غذای سفره بود»                 ...

  ...